Feeds:
نوشته
دیدگاه

Posts Tagged ‘یک تاریخ’

در چنین  روزی خدا  چندمین اشتباهش و کرد و من پا به جهان گذاشتم (کاش قلم پام میشکست.)

یه چیز جالب اینکه تولد من مثل حضرت و محمد و بقیه بروبچه وبه دو روایت متولد شدم. نه اینکه پدر مادرم تو باقالی ها بودند و نمیدونن کی به دنیا اومدمااا نه.یعنی تاریخ اصلی ولادتم با شناسنامم متفاوته.اصلم 25 و به روایتی 26 اردیبهشتم(همین و هم به بدبختی فهمیدم.کی یادش بود!!!) و شناسنامم 30 شهریور سال قبلش.

نمیدونم بابام چه فکری کرد رفت فرتی شناسنامم و واسه چند ماه قبل گرفت (نفوذ و حال میکنید؟خدایی کی میتونه واسه بچه اش واسه تاریخی شناسنامه بگیره که هنوز زاده نشده بوده.نگید شناسنامه ی بچه قبلی رو که مرده بود دادن به من که خودم افتتاحیه هستم.) هرکی یه چیزی میگفت.یکی می گفت میخوای زود شوهرش بدی. یکی میگفت می خواستی بچه ات زودتر از بچه ی من مدرسه بره و …….ولی واقعن تنها هدف پدرم این بوده که من یه سال از بقیه همسن هام جلوتر باشم. البته من تو 5سالگی با برنامه های نهضت سواد آموزی نه یک سال بلکه 2 سال از بقیه هم سن و سالهام جلوتر بودم٬ 6 سالگی رفتم کلاس اولی که همش رو بلد بودم و حوصلم سر میرفت.ولی بعد از اون یه مشاوره به پدرم توصیه کرد که منو گوسفند وار رها کنه تا با بقیه گوسفندان بزرگ شم.که الان میگم ای تو روحت ای مشاورِ گوسفند مآب.

به هر حال من هم بزرگ شدم چون دیگران٬ با این سردرگمی در تاریخ تولد و توضیحی که دیگه خسته شدم از گفتنش و توجیه فراموشی یه عده.

دوستان دیروز صبح مرا در حین خوردن صبحانه در یک حرکت غافلگیرانه سر صبحی با آمدنشان مورد لطف و هدیه و تبریک قراردادند.

پ.ن:همیشه این روز دلم میگرفت.شدید.هیچ وقت این روز خوشحال نبودم انگار غم عالم میشینه رو دلم.

Read Full Post »